٢٣٦
بــیاد تــو |
هزاران چراغ را بجــزتــوخاموش کرده ایم صدها خصم بی مروت را مدهوش کرده ایم |
|
مـا زدیـدنـت خــود را فـراموش کـرده ایم هـردم بیــاد تـو آن سـیمـای عـاشق کـشـت |
شـایـد دمــی |
شایـد دمـی غـمـها فـراموش کنیم ای ماه بیا فــلک را مـدهوش کنیم |
|
عـیــد است بیا تـا قـدحی نـوش کـنـیـم بـیـــا در آرزویـت نـشـسـتـــه ام |
خـنــده ی ســـرخ |
این دل مشتاق مـرا یک تارمویت میکشد تاآنکه بسویت آن شعشعه رویـت میکشد |
|
خـنــدهء سرخ لبـت مارا بسویــت میکشد جاناتوبگوچگونه درمان کنم این عشق ترا |